داستانی که برای فهم و شناخت بهتر موقعیت عامه پسند های امروزی حتما باید سری هم به آن زد. ما این جا فقط خلاصه داستان را تعریف کرده ایم، با معرفی چند کاراکتر اصلی داستان که خودشان از داستان نویس های قهار روزگار بوده اند. به قول کورت ونه گات مرحوم : بله، رسم روزگار چنین است!
رمان های عامه پسند نوین، از پاورقی ها آغاز شدند. پاورقی های یکی دو صفحه ای که اول در مجلات خانوادگی چاپ می شدند و بعدها به کتاب تبدیل می شدند. روزنامه نگاری و نویسندگی به شکل امروزی اش در ایران، از اواسط حکومت قاجار و دوران محمدعلی شاه آغاز می شود؛ امّا پاورقی ها، همان زمان به دنیا نیامدند.
روزنامه نگاران قدیمی از پاورقی مشهور تهران مخوف به عنوان اولین های این نوع، یاد می کنند، تهران مخوف را مشفق کاظمی تحریر کرد و در روزنامة ستاره ایران چاپ شد.
زمان چاپ این داستان به سال های 1310 برمی گردد. مشفق کاظمی در سن هفده، هیجده سالگی، داستانی را می نویسد و برای سردبیر روزنامه ارسال می کند که مورد توجه او قرار می گیرد و چاپ می شود. رمان تهران مخوف که بعدها به صورت کتاب درآمد، قصه جوانی به نام فرخ است. او آرزوی ازدواج با دخترعمه خود را در سر دارد و در راه رسیدن به این هدف با مشکلات زیادی روبه رو می شود و ماجراهایی بر او می گذرد.
این ماجراها، هر کدام یک قسمت پاورقی می شد و خواننده را با خود می کشید تا با آه و غم، داستان را دنبال کند و به آخر برساند. در کنار مشفق کاظمی، اشخاصی چون محمد حجازی و... هم در جراید، داستان هایی را به صورت پاورقی می نوشتند اما آثار آنها هیچ گاه به شهرت تهران مخوف نرسیدند.
شهرت، پدیده عجیبی است. دیر و سخت می آید و بالعکس آسان هم از بین می رود. سال های 1318 تا 1320 اوج شهرت حسینقلی مستعان بود؛ نویسنده ای که با نام مستعار ح. م. حمید پاورقی های خود را در مجله راهنمای زندگی چاپ می کرد. مستعان، قصه نویسی را همچون مشفق کاظمی از سن بیست سالگی شروع کرد و خیلی زود هم به شهرت رسید.
سرعت او در نویسندگی به حدی بود که آن زمان شایع بود او می تواند روزی یک داستان بنویسد و گاه اتفاق می افتاد که همزمان در چهار یا پنج مجله هفتگی به همین تعداد داستان و پاورقی می نوشت. مستعان در آن زمان با جرایدی چون روزنامه نیمه دولتی ایران و مجله مهرگان و مجله خودش راهنمای زندگی و روزنامه اخبار همکاری می کرد.
داستان هایی که خوانندگان با اشتیاق آنها را می خواندند و گاه به سراغ مستعان می رفتند تا از عاقبت قهرمانان این داستان ها جویا شوند! مستعان نویسنده ای دقیق و پرکار بود و از نثری روان و ساده استفاده می کرد تا اکثر مردم با هر سوادی به راحتی داستان های او را بخوانند و دنبال کنند.
روایت دیگری به نام ده نفر قزلباش به قلم حسین مسرور بعد از شهریور 20 در روزنامه اطلاعات شروع شد که مورد توجه و استقبال بسیاری قرار گرفت؛ داستانی که بعدها به صورت یک دوره کتاب پنج جلدی به چاپ رسید و نویسنده در مقدمه آن نوشت: هنگامی که شروع به نگارش ده نفر قزلباش کردم، پس از شهریور 1320 بود و مردم ایران در اثر ناکامی و محرومیت ها بسیار مایوس بودند.
دشمنان نیز برای نابودی آثار معنوی و نژادی ما با تشکیلات و برنامه تخریبی وارد شده بودند. هنوز جلد اول پاورقی در روزنامه اطلاعات تمام نشده بود که سیل نامه ها و تقدیرها به جانب نویسنده روان گردید و معلوم داشت که این نغمه در گوش مردم ایران حسن پذیرش یافته، ما نیز تسلیم و آن را تا چهار جلد دیگر ادامه دادیم .
داستان ده نفر قزلباش در زمان صفویه می گذرد. ماجرا از زمان شاه طهماسب اول شروع و به دیگر شاهان این سلسله ختم می شود و تمام آن در جامعه آن روز ایران اتفاق می افتد. یکی دیگر از چهره های برجسته پاورقی نویس ایران، رسول ارونقی کرمانی است.
او به مدت 13 سال سردبیر یکی از معروف ترین مجلاتی که در آنها پاورقی چاپ می شد ـ یعنی اطلاعات هفتگی ـ بود و تعدادی اثر جریان ساز عامه پسند هم نوشته است. اما مهم ترین کار او بدون شک امشب دختری می میرد بوده است که بارها از سوی نویسندگان بعدی مورد تقلید قرار گرفت.
با ظهور نام ذبیح الله منصوری ؛ حسینقلی مستعان، محمد حجازی و حسین مسرور به آرامی فراموش و از دور خارج شدند تا منصوری با سینوهه و خواجه تاجدار بازار پاورقی را به دنبال خود بکشد.
منصوری از نام های بعد از شهریور 20 بود. او نیز در آغاز با ترجمه شروع کرد و به ظاهر تا آخر با همین عنوان ادامه داد. اما به جرات می توان گفت او نیز یکی از پاورقی نویسان آن دوران بود و چیزی به نام ترجمه در آثار او دیده نمی شود. در بعضی داستان ها، نویسنده اصلی اصلاً وجود نداشته و تمام داستان ساخته ذهن خلاق منصوری بوده است.
منصوری قبل از شهریور 20، کار خود را در روزنامه کوشش شروع کرد و در نهایت، در دهه 40 و 50 به مجلات خواندنی ها و سپید و سیاه رسید. او در آغاز پاورقی های کوچک و علمی می نوشت و در نهایت، به داستان های تاریخی رسید.
پاورقی هایی چون سینوهه و خواجه تاجدار و خاطرات تیمور لنگ به قلم خود منصوری است که طرفداران و علاقه مندان زیادی پیدا کرده بود. یک روزنامه نگار قدیمی که با او همکاری داشته، درباره او می گوید: منصوری، برای ترجمه دنبال نویسنده های مشهور خارجی نمی رفت.
نویسنده گمنامی را پیدا می کرد و با افزودن اطلاعات خود و کمک از ذهن بسیار پرکارش به نام نویسنده های خارجی داستان ها و پاورقی هایش را منتشر می کرد. منصوری می گفت: با استفاده از اقتباس می شود یک دهم از متن اصلی را خلاصه کرد و آورد که این در دنیا معمول است.
منصوری تحت عنوان همین واژه اقتباس (!) تمام عمر خود را در مطبوعات گذراند و در اواسط دهه 60 چشم از جهان فرو بست. روزنامه نگاران و صاحبان جراید قدیمی مانده بودند لقب الکساندر دومای ایران را به حسینقلی مستعان بدهند یا ذبیح الله منصوری که هر دو ذهنی قوی و قلمی روان داشتند و همزمان در یک هفته در چند نشریه حکایتی را دنبال می کردند؛ بدون آنکه رشته داستان را از دست بدهند.
یکی دیگر از پاورقی نویسان آن روزگار مطبوعات، جواد فاضل بود که بیشتر پاورقی های حماسی و کلاسیک ایران چون امیر ارسلان و داستان های شاهنامه را دنبال می کرد و نام و شهرت بسیاری در مطبوعات داشت.
بعد از جواد فاضل، داستان نویسان معروف مطبوعات آن زمان و پاورقی نویسان عبارت بودند از امیر عشیری، ر.اعتمادی، صدرالدین الهی (با نام های مستعار کارون، ارغنون) منوچهر مطیعی (با نام مستعار عقاب)، حمزه سردادور، ناصر خدایار و چند نام دیگر که در دوران خود دارای شهرت و خواننده بودند.